سلام

چند روز دیگر 22 بهمن است

چند روز دیگر می خواهیم جشن کوشش و تلاش برای این مملکت بگیریم

صدای بابا به گوش می رسد:

افشین من رفتم راهپیمایی - اقای صفایی و اقای طالقانی هم می ایند. صدا دور شد . ای بابا این بابای ما هی به ادم یک چیزی می گوید ( قربانش کاش الان هم می گفت ) آمــــــدم . با صدای بلند گفتم

اره دوستان داریم جشنی را بر پا می کنیم که یک ادم از یک کشوری به اسم امریکا ما را تهدید به قحطی می کند.

هزینه این انقلاب که با خون شهدا به بانک هستی پرداخت شده کم هزینه ای نیست

هزینه ای با تمام وجود من و خانواده ام و تمام خانواده شهدا درک کرده اند.

حال ما این جشن انقلاب را با تمام وجود برپا می کنیم . سالها نشستیم جنگ با عراق را که هیچ بعید نیست از طرف شاه برای تقدیم به این مردم با دست صدام و کشورهای اروپایی انجام شد .

اقا ندا و صدا و تصویر شما این ملت را با مشتی گره کرده در برابر تمام دشمنان به معرکه می خواند . حیف از همراهانی که برای  پول و ثروت اندوزی از خون شهیدان شربتی ساختند و این صلابت را به تمسخر گرفتند که مرگ ارزانی انان باد

همراهانی که قدرت این ملت را به فراموشی سپردند که در امتحان انقلاب مردود شدند و باید سر مشق انقلاب را بار دیگر با خون شهیدان برایشان نوشت تا به یاد بیاورند مشق ما نه شرقی و نه غربی بو و هست .

باید گفت اقای روحانی بار دیگر سرمشق را بنویس . بار دیگر بخوان نوشته ها را بخوان نه شرقی و نه غربی ، بنویس با خون پدران ما بنویس می گویی خشک شده نترس خون ما هست تا این قلم شما خشک نماند . اصلا از دل همان قلم می جوشد . همه هستیم ، همه هستیم