سلام

شب 22 بهمن همیشه با حاج حسین نصیری به پشت بام می رفتیم :

تلویزیون : ساعت 9 الله اکبر . صدای وزیر شعار با ان صلابت به گوش رسید. بابا گفت ما رفتیم الله اکبر .

من نشسته بودم مردد در رفتن به کوچه بودم خجالت می کشیدم مردم مرا ببینند . دلم نمی امد نروم . به امام و این انقلاب خیلی ارادت داشتم و می خواستم حتما بروم و الله و اکبر بگویم . الله اکبر صدای بلندی از کوچه  امد . دیگر معطل نکردم رفتم دم در دیدم بابا دارد می گوید الله اکبر . از انطرف هم صداهایی به گوش می امد : الله اکبر . صدای اقای صفایی از انطرف خیابان هم امد . بلند گفتم الله اکبر مهدی هم امده بود کنار بابا ایستاده بود او هم الله اکبر می گفت . بابا گفت : الله اکبر همسایه کناری هم گفت الله اکبر همسایه روبرویی هم گفت الله اکبر . حالا بعد از چند دقیقه صدای الله اکبر در کل پایگاه می امد . دیگه خجالت نمی کشیدم  کنار بابا می گفتم الله اکبر این اخرین الله اکبری بود که همگی با هم گفتیم . نه یک بار هم با بابا بعدا الله اکبر گفتم وقتی داشتم بابا را درزیر سنگ لحد تنها می گذاشتم الله اکبر بابا جان خدانگهدار.

صدای تلویزیون بلند شد : هموطنان به مناسبت چهل سالگی انقلاب اسلامی راس ساعت 9 باید الله اکبر بگوییم و من بلند شدم که بروم بالای پشت بام : خب خانم ما رفتیم محمد صالح  هم گفت من هم می ایم امیر حسین مردد بود نگاهی به اون کردم و معطل نکردم و فریاد زدم الله اکبر.


Image result for ‫صدای الله اکبر‬‎