امیر حسین را سوار ماشین کردم و محمد صالح هم سوار شد .

  • سلام بابا
  • سلام
  • سلام بابا جانم
  • سلام
  • خب دکترها باشگاه چطور بود؟

محمد صالح که خیس عرق بود گفت : بابا بد نبود . من با پسر شیهان مبارزه کردم و یک ضربه بهش زدم اخ خیلی پاهام در میکنه

امیر حسین تو فکر بود منتظر شدم تا خودش شروع کنه و گفت :

  • یک اتفاقی تو باشگاه رخ داده (رخ داده ؟ پسره چه لفظ قلم حرف میزنه و لبخندی زدم )
  • رخ داده ؟
  • بله . من اینو بر نمی تابم
  • خب بفرمایید شما چی را بر نمی تابید؟
  • درباره راه پیمایی 13 ابان با بچه ها صحبت کردم گفتم شما می روید راهپیمایی ؟ گفتند نه بریم بگیم مرگ بر امریکا که چی بشه ؟
  • خب شما چی گفتی؟
  • من گفتم اخه این امریکا که این همه بلا سر ما  اورده انصافا نباید بریم فحشش بدهیم . تازه اینها می گفتند بابا این همه گرانی که درست شده تقصیر همیناست و منظورشان اقای خامنه ای بود منم بهشان گفتم اخه پسر جان اولا که تو قانون اساسی رهبر 3 تا وظیفه بیشتر برایش نیامده ( ای ولا خودم نمی دانستم ) که تازه می خواهند اونم کمتر کنند دوماً پس زمان شاه خوب بود ادم بی کفایت که رفت برای کشور ایران زره پوش روسی که برای هوای سرد سیبری ساخته شده بود برای هوای گرم ایران خرید و خودمان الان داریم درست می کنیم تازه شم سینما رکس ابادان با اون همه جمعیت اتیش زد و تا تانکر اب تا اومد یک قطره اب نداشت اون همه ادم مردند
  • البته یاذت باشه رهبر وظایفش در راستای قانون اساسیه و ایشان نمی تونه مستقیم تو کارهای اجرایی وارد بشه که اگه اینجوری بشه . ...

که تو حرفم پرید و گفت:

  • میشه دیکتاتوری مثل هیتلر

البته امیر به تاریخ علاقمند بود و با اینکه کلاس نهم بود خیلی از کتابهای مربوط به تاریخ ایران و جنگ جهانی دوم را می خواند

 

 

  • خب بابا کی میری راهپیمایی؟
  • فردا صبح می رم تو هم اگر دیر بکنی خودت از پایگاه سوار ماشین بشو و بیا
  • اقای صفایی و اقای طالقانی هم می ایند؟
  • بله
  • خب حالا چی میشه وایستین تا من هم بیایم؟ . اهسته کفتم ولی بابا شنید
  • اخه همیشه تو دیر میای سریع حاضر نمیشی و به قولی ادم را ویلان می کنی

با ناراحتی به سمت حیاط رفتم . تو پایگاه دریایی بوشهر ما خانه سازمانی داشتیم که توی حیاطش درخت لیمو بود از در خانه بیرون رفتم و تو حیاط نشستم زیر درخت لیمو و فکر کردم این بابا هم ما را بعضی وقتا بد جور اذیت می کنه خب حالا چی میشه وایسته تا با هم بریم .

شب موقع شام داشتیم تلویزیون را تماشا می کردیم و سرود امریکا امریکا ننگ به نیرنگ تو را پخش می کرد . بابا داشت همینطور که شام می خورد می گفت :

  • این انقلاب خیلی به ما احتیاج داره . هی میگن این انقلاب برای ما چی کرده خب یک وقتی هم باید بگیم ما برای انقلاب چی کردیم حالا که جنگ تمام شده باید برای سازندگی خیلی تلاش بکنیم .

بابا رفت رو به عکس امام خیره ایستاد عشقش به امام تنها یک دوست داشتن ساده نبود عاشق بود جلوی تمام خانواده برای دفاع از این نظام می ایستاد . شنیده بودیم امام بعد از قطعنامه حال مساعدی ندارند و همه نگران بودیم . همیشه وظیفه خود می دانستیم که در تمام راهپیمایی ها باید شرکت کنیم.

ما از زمان جنگ که با ان سختی ها در راهپیمایی شرکت می کردیم و الان هم باید حضور داشته باشیم سر افرازی با تمام سختی می تونه دلیل خوبی برای حضور باشه . اه زندگی هم همینه با تمام مشکلات باید ایستاد و جنگید.

جنگ ، شهدا، تحربم ، علم ، مقاومت و مقاومت و مقاومت اینها کلید واژه هایی هستند که باید در همه حال چراغ راهمان قرار بدهیم  . البته می توانند میزان خط کش خوبی هم  برای اندازه گیری میزان و مصداق صداقت در این مسیر باشند . حضور ما در راهپیمایی ها که برای کشور ما نماد پیروزی و استقلال شده بر غلظت رنگ ان واژه ها در زندگیمان صحه می گذارد .کشورهای دیگر روز انقلاب خودشان را با توپ و تانک و مسلسل و رژه نیروهای نظامی به جهانیان نشان می دهند و ما با حضور و این چه زیباست

بابا به من نگاه می کرد و این نگاه را همیشه تو ظهنم دارم .

به امیر حسین گفتم : راستی می دانی ما بحرین را در زمان شاه از دست دادیم زمانی که از دست دادن زمین دیگر منسوخ شده بود

  • اره بابا شاه گفت بحرین خشک و بی اب و علفه و نفت هم نداره اخه ادم برای این چیزها مملکتش را از دست می ده
  • تازه رضا شاه هم قسمتی از کوههای ایران را با این توجیه که به درد ما نمی خوره به ترکیه تقدیم کرد

و من به امیر حسین نگاه می کردم که داشت درباره حضور در راهپیمایی سخن می گفت .