معرفی و زندگی نامه و راه شهید حسین نصیری بینش

۵ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

خون دل

هر عمل نیک و اخلاق الهی نسب ، علاوه بر اینکه انسان را رشد داده و به سرچشمه عالم نزدیک می کند ، بر جای جای هستی تاثیر گذاشته وبوی ابدیت را در جامعه می پراکند .  قصد قربة الی الله ، قدمی  در انسان شدن در این دنیا و کمالی  در خلیفة الله بودن و  به اصل خود نزدیک شدن است و در این دایره نیت مرکز و لقاءالله نهایت است . که امامان مکتب ما خود گواهند بر این مدعا . درجایی خنجر در دست ، دشمن را به تطهیر نیت الهی به خود وا می گذارد و جایی دیگر خنجر بر حلقوم ، از نصیحت قاتل دست بر نمی دارد و در وقتی دیگر  دشنام گو را به نصیحت  می دهد و این نیست جز میزاث جد بزرگوارشان را که خاکروبه را پیغامی بر سلامت جفاکار دانسته و سببی بر احوال پرسی از ایشان می داند که ایشان هم رسالتی نداشت  مگر «إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکَارِمَ الْأَخْلَاقِ»  

و به روایت نادر طالب زاده" که سالهایی که در جبهه بودم در تمام سختی ها هیچ وقت ناسزا و حرف بد نشنیدیم " انسان را به ملکوتیانی پیوند می زند که دانش اموختگان مکتب علی (ع) بودند و سرمشقی بر زیبا نگاری در برابر خالق بدل شدند .

اری حضور در مسیر سیر الی الله  رسول الله را می خواهد  که خالق را می بینندو  سیر الی الله  را بیان می کند ، علی را می خواهد که تجلی حضور خالق را  در دعای کمیل ، مناجات شعبانیه و  نهج البلاغه  به نظاره نشستیم و نامه ایشان  به مالک را سیره عملی  اش دانستیم.

سیر الی الله حضرت صدیقه کبری را می خواهد که  در بوستان افرینش همه چیز بوی دستان پر محبتش را می دهد و اگر نبود مکتب فاطمی ، دروس علوی بی معنی می شد .  این مکتب و مدرسه  نخبه گانی چون   زینب و ابوالفضل دارد . حوزه علوی ، مکتب فاطمی ، نیکی را بسط داده و خیر و برکت را گسترش  و پوزه شیطان و پیروانش را به خاک می ساید تا انتقام  ادم ابوالبشر را با آن بگیرد .

و یادمان باشد :

 به دنبال استاد غایب در این مکتب نشستن و ندبه و انابه سر دادن مطلبی است و دیدن دانش اموزان ممتاز این مکتب که خونشان نشان از قبولی ایشان در این مدرسه  را دارد ، مطلبی دیگر.

شهدا شاگرد این مکتبند که محضر استاد را تلمذ کردند و خونشان بقای عمرشان و عمر ادمیت شد . که اگر شهید ، شهید شد خمینی بود که این راه را اغاز کرد و شهدا به صدق کلام ان فرزند زهرا پای در این مسیر گذاردند و اکنون خامنه ای علم بر دوش دارد .

ای شهدا نسب ، ای علویون و ای فاطمیون ، کلاس استاد به واسطه  نایبش بر قرار است . تلاش ، کوشش و کسب علم ، دروس ارائه شده در درس این فرزند خلف زهراست . بشتابید که ندای "السابقون"   نشانی است از حضور استادی والا ، که قیام خود را وعده می دهد .

 مکتب تلاش می خواهد ، مکتب استاد می خواهد . مکتب خون می خواهد. مکتب دل می خواهد .گریان و غریبانه به نظاره نشستیم  کلاس حسن (ع) را ،  نالان و مظلومانه چشیدیم کلاس حسین(ع) را ، که این سیر الی الله به نام حسن (ع) دلی شرحه شرحه و به نام حسین (ع) خون می خواهد که  می شود ((خون دل))

 

۰ نظر
افشین نصیری بینش

ورزش

ساعت 6 عصر شد بابا از مسجد امد و من داشتم درس می خواندم که صدای نفس کشیدن های بلند می امد مثل اینکه کسی داره محکم نفس می کشه ای بابا ، هیچ حواسم نبود بابا داشت ورزش می کرد و بله پدر حزب اللهی بنده ورزش  روزهای فردش ترک نمی شد .

افشین . صدای بابا بود سریع گفتم بله بیا پسر جان بدو رفتم به سمت هال پذیرایی بابا لباس ورزش را پوشیده بود و مشغول نرمش کردن بود بابا گفت :

  • پسر جان چرا ورزش نمی کنی . و مشغول طناب زدن شد
  • بابا  اخه درس دارم
  • یعنی وقت نمی کنی ورزش کنی ؟ بیا با همدیگه بکس بازی کنیم
  • بابا ول کن

که یک لگد کاراته از جناب پدر دریافت کردم .

  • اخ . و این صدای من بود بابا در سن جوانی بکس و کاراته کار می کرد و از وقتی من یادم هست یک روز در میان ورزش می کرد . هیچ وقت این مطلب ترک نمی شد
  • پسر جان جوان انقلابی باید بدنش قوی باشه این انقلاب ادم شل و ول نمی خواهد بیا ببینم چند مرده حلاجی

. من گارد گرفتم البته من هم مقدای کاراته بلد بودم و یک مشت پرتاب کردم و خورد صورت بابا . دماغ بابا پر خون شد. الانه که بابا داد و فریاد کنه و بد و بیراه به من بگه .اما....

الان بابا حالیم میکنه  و دخلم و میاره و حد اقل با مشت می افته جانم و سیاه و کبودم می کنه اخه پسر این چه کاری بود بابا هیچ وقت هیچ وقت حرف بد نمی زد واقعا هیچ وقت ناسزا و حتی کوچکترین حرف نافرم و بد نمی زد فقط اگر درس نمی خواندیم داد می زد و با فریاد امام و انقلاب و شهدا را یاد اوری می کرد بماند ، بابا رفت صورتش را شست و امد

  • همینه باید درست مبارزه کنی البته حواست باشه اسیب نزنی . و بعد یک لگد نثارم کرد.

بابا دو ماه بود می گذشت که رفته بود سیرجان . یک روز که امد و داشت صحبت می کرد.

  • رفتم پادگان و ورزش صبح گاهی را برای بچه های دژبان واجب کردم

گفتم : یا صاحب الزمان پدرشان درامد . و فرار کردم می دانستم که حالم را می گیرد و همینجوری که داشتم می رفتم یک دفعه یک نفر کمرم را گرفت و یک فن کشتی زد من نو نقش زمین کرد و نشست رو سینه ام .

  • خب پدر کی در می یاد؟
  • غلط کردم . هر چی زور زدم نتوانستم تکان بخورم بابا دستهایم را گرفته بود
  • تو شل و ول شدی فکر کردی زدی دماغم را خون اوردی خیلی واردی ؟ یا چند روز کلاس کاراته رفتی خیلی بلدی؟
  • پیره مرد پاشو افشین جان را ول کن . مامان بود که می گفت . مهدی هم از فرصت استفاده کرد و پرید پشت بابا
  • افشین جان افشین جان بابا اینها می روند و من می مانم .

در ماشین باز شد

  • سلام بابا
  • سلام بابا
  • سلام بچه ها باشگاه چطور بود
  • بابا امیر حسین با متین مبارزه کرد و یک ضربه زد
  • اره بابا یک ضربه زدم و لی یکی هم خوردم بابا جانم درامد . بابا بابا به چی فکر می کنی؟
  • هیچی به بابا حسین داشتم فکر می کردم که با هم ورزش می کردیم و بابا را زدم و یکی هم خوردم
  • اخ امیر بابا بابا حسین و زده ! بابا باید تعریف کنی چطوری زدی .
  • حالا
  • بابا بابا ؟
  • بابا تعریف کن دیگه .
  • باشه حالا بریم خانه تا براتون بگم .

این را گفتم و ماشین را روشن کرد با محمد صالح و امیر حسین به سمت خانه راه افتادیم تایک کشتی حسابی با بچه ها بگیرم گرچه فکر نکنم به قدرتمندی بابا باشم.

 

۰ نظر
افشین نصیری بینش

راهپیمایی

امیر حسین را سوار ماشین کردم و محمد صالح هم سوار شد .

  • سلام بابا
  • سلام
  • سلام بابا جانم
  • سلام
  • خب دکترها باشگاه چطور بود؟

محمد صالح که خیس عرق بود گفت : بابا بد نبود . من با پسر شیهان مبارزه کردم و یک ضربه بهش زدم اخ خیلی پاهام در میکنه

امیر حسین تو فکر بود منتظر شدم تا خودش شروع کنه و گفت :

  • یک اتفاقی تو باشگاه رخ داده (رخ داده ؟ پسره چه لفظ قلم حرف میزنه و لبخندی زدم )
  • رخ داده ؟
  • بله . من اینو بر نمی تابم
  • خب بفرمایید شما چی را بر نمی تابید؟
  • درباره راه پیمایی 13 ابان با بچه ها صحبت کردم گفتم شما می روید راهپیمایی ؟ گفتند نه بریم بگیم مرگ بر امریکا که چی بشه ؟
  • خب شما چی گفتی؟
  • من گفتم اخه این امریکا که این همه بلا سر ما  اورده انصافا نباید بریم فحشش بدهیم . تازه اینها می گفتند بابا این همه گرانی که درست شده تقصیر همیناست و منظورشان اقای خامنه ای بود منم بهشان گفتم اخه پسر جان اولا که تو قانون اساسی رهبر 3 تا وظیفه بیشتر برایش نیامده ( ای ولا خودم نمی دانستم ) که تازه می خواهند اونم کمتر کنند دوماً پس زمان شاه خوب بود ادم بی کفایت که رفت برای کشور ایران زره پوش روسی که برای هوای سرد سیبری ساخته شده بود برای هوای گرم ایران خرید و خودمان الان داریم درست می کنیم تازه شم سینما رکس ابادان با اون همه جمعیت اتیش زد و تا تانکر اب تا اومد یک قطره اب نداشت اون همه ادم مردند
  • البته یاذت باشه رهبر وظایفش در راستای قانون اساسیه و ایشان نمی تونه مستقیم تو کارهای اجرایی وارد بشه که اگه اینجوری بشه . ...

که تو حرفم پرید و گفت:

  • میشه دیکتاتوری مثل هیتلر

البته امیر به تاریخ علاقمند بود و با اینکه کلاس نهم بود خیلی از کتابهای مربوط به تاریخ ایران و جنگ جهانی دوم را می خواند

 

 

  • خب بابا کی میری راهپیمایی؟
  • فردا صبح می رم تو هم اگر دیر بکنی خودت از پایگاه سوار ماشین بشو و بیا
  • اقای صفایی و اقای طالقانی هم می ایند؟
  • بله
  • خب حالا چی میشه وایستین تا من هم بیایم؟ . اهسته کفتم ولی بابا شنید
  • اخه همیشه تو دیر میای سریع حاضر نمیشی و به قولی ادم را ویلان می کنی

با ناراحتی به سمت حیاط رفتم . تو پایگاه دریایی بوشهر ما خانه سازمانی داشتیم که توی حیاطش درخت لیمو بود از در خانه بیرون رفتم و تو حیاط نشستم زیر درخت لیمو و فکر کردم این بابا هم ما را بعضی وقتا بد جور اذیت می کنه خب حالا چی میشه وایسته تا با هم بریم .

شب موقع شام داشتیم تلویزیون را تماشا می کردیم و سرود امریکا امریکا ننگ به نیرنگ تو را پخش می کرد . بابا داشت همینطور که شام می خورد می گفت :

  • این انقلاب خیلی به ما احتیاج داره . هی میگن این انقلاب برای ما چی کرده خب یک وقتی هم باید بگیم ما برای انقلاب چی کردیم حالا که جنگ تمام شده باید برای سازندگی خیلی تلاش بکنیم .

بابا رفت رو به عکس امام خیره ایستاد عشقش به امام تنها یک دوست داشتن ساده نبود عاشق بود جلوی تمام خانواده برای دفاع از این نظام می ایستاد . شنیده بودیم امام بعد از قطعنامه حال مساعدی ندارند و همه نگران بودیم . همیشه وظیفه خود می دانستیم که در تمام راهپیمایی ها باید شرکت کنیم.

ما از زمان جنگ که با ان سختی ها در راهپیمایی شرکت می کردیم و الان هم باید حضور داشته باشیم سر افرازی با تمام سختی می تونه دلیل خوبی برای حضور باشه . اه زندگی هم همینه با تمام مشکلات باید ایستاد و جنگید.

جنگ ، شهدا، تحربم ، علم ، مقاومت و مقاومت و مقاومت اینها کلید واژه هایی هستند که باید در همه حال چراغ راهمان قرار بدهیم  . البته می توانند میزان خط کش خوبی هم  برای اندازه گیری میزان و مصداق صداقت در این مسیر باشند . حضور ما در راهپیمایی ها که برای کشور ما نماد پیروزی و استقلال شده بر غلظت رنگ ان واژه ها در زندگیمان صحه می گذارد .کشورهای دیگر روز انقلاب خودشان را با توپ و تانک و مسلسل و رژه نیروهای نظامی به جهانیان نشان می دهند و ما با حضور و این چه زیباست

بابا به من نگاه می کرد و این نگاه را همیشه تو ظهنم دارم .

به امیر حسین گفتم : راستی می دانی ما بحرین را در زمان شاه از دست دادیم زمانی که از دست دادن زمین دیگر منسوخ شده بود

  • اره بابا شاه گفت بحرین خشک و بی اب و علفه و نفت هم نداره اخه ادم برای این چیزها مملکتش را از دست می ده
  • تازه رضا شاه هم قسمتی از کوههای ایران را با این توجیه که به درد ما نمی خوره به ترکیه تقدیم کرد

و من به امیر حسین نگاه می کردم که داشت درباره حضور در راهپیمایی سخن می گفت .

۰ نظر
افشین نصیری بینش

29 صفر

. این ماه صفر در حال اتمام است و ما ادراک ماه صفر

محرم و صفره با هم پیوندی 1400 ساله دارنذ

پیوندی ناگسستنی از شور و شعور

از شور عین ها شعوری بر پا کردتد

علی اصغر

علی اکبر

عباس

عطش

عاشورا

موج می زند اسم ابا عبدالله

موج می زند دلدادگی

امروز 29 صفر است

رسم عاشقی با نام نامی صدیقه کبری شروع شد که نام ایشان و یاداوری نام ایشان حکایت از در منظر خدا بودن دارد و از چشم خالق نیفتادن

 و با نام حاج مومن شیرازی ادامه پیدا کرد

و بوسیدن روی ماه و شهادت ادامه اش شد

عجب 29 صفری است

۰ نظر
افشین نصیری بینش

یس

امروز روز 23 ماه صفر است و در ادامه خواندن هر جز در ک ماه امروز را به خواندن این جز اختصاص دادم که این جز با سوره یس شروع شد

یس

یس

تلویزیون برنامه اش تمام شده و همه اماده برای خواب می شویم . بابا وضو گرفته میرود و قران را بر می دارد و شروع به خواندن قران می کند:

بسم الله الرحمن الرحیم . یس . والقران الحکیم . انک لمن المرسلین . علی صراط مستقیم ......

هر شب بابا با خواندن سوره یس روز را به پایان می رساند یادم میاید که این ایه سوره یس را خیلی تکرار می کرد:

الم اعهد الیکم یا بنی ادم ان لا تعبد الشیطان انه لکم عدو مبین . و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم

 الم اعهد الیکم ...

۰ نظر
افشین نصیری بینش